♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
به اعتبارِ وجودِ توست که یک زن قهر میکند
به اعتبارِ مرد بودن و ناز کشیدنت
دختر هم که باشد شک نکن جایی که کفش هایش را درمیآورد
دلش میخواهد یک جفت کفش مردانه بغل دست آنها جفت باشد
هر زنی، هر دختری حتما دوست دارد یک دستِ مردانه زیرِ باران
چترِ بالایِ سرش را گرفته باشد
اگر موهایش را بلند نگه میدارد
میخواهد تو آن را ببافی
و حداقل روزی یک بار از زبانِ تو دوستت دارم باید بشنود
تا روحش تازه شود، تا پژمرده نشود
برای خرج کردنِ زنانگیهایش یک مرد میخواهد
مرد میخواهد تا دکمهی پیراهنش را بدوزد، مرد میخواهد تا برایش دامنِ گلدار بپوشد، مرد میخواهد تا برایش مربا درست کند
مرد میخواهد تا زن بماند
میبینی؟ برای تمامِ اینها یک مرد لازم است تا خریدارش باشد
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت میرفت. به علت بیتوجهی، یک لنگه کفش ورزشی او از پنجره قطار بیرون افتاد. مسافران برای پیرمرد تأسف میخوردند. ولی پیرمرد بیدرنگ، لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت. همه تعجب کردند. پیرمرد گفت: که یک لنگه کفش نو برایم بیمصرف میشود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
*fereshte*
دم خنده هاتون گرم
*fereshte*